بسم الله الرحمن الرحیم
و ان من شی الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم (حجر 21)
جهان به یک تعبیر هفت تاست و تو در تو است و آنچه ما می بینیم از پست ترین آنهاست و مثلا من که بصورت جسم خود را می بینم حداقل در هفت جای دیگر هم هستم که تعبیر به خزائن شده است . وقتی به آسمان بعدی عروج کنم چیز دیگری می شوم یعنی بزرگ تر می شوم و همینطور باز به آسمان بعدی باز بزرگتر شده تا رسیدن به خدا که اصل اصل است و انسان از جنس خدا می شود و بر عکس هم وجود دارد که انسان پست تر هم می شود که به دوزخ می رسد و هیزم آن می شود . جهنم تنها با وجود ما روشن می شود .
نتیجه اینکه انسان می توان به بالا برود و به گنجینه هایش برسد و یا به پایین برود و از کلیات به جزئیات نزول کند و کوچک و کوچک تر شود .
اگر کسی بمیرد و به بالا برود در حقیقت زنده تر می شود و اگر بمیرد و به پایین برود مرده تر می گردد و لذا مرگ و زندگی هم نسبی است و مومن با ایمان زنده تر می شود و به خزائن خود در نزد خدا می رسد.
منظری دیگر: هر موجودی بی نهایت موجود است و هر چیزی بی نهایت چیز است و ما فقط نهایتی از بی نهایت آن چیز را می بینیم . مثلا جسم یک ذره از وجود آدمی است که نزد خداست مانند یک خانه از یک شهر بسیار بزرگ است و ما از این شهر بسیار بزرگ فقط یک خانه را می بینیم و بقیه پنهان است . انسان باید گنجینه های خود را پیدا کند و بداند مانند کوه یخی است که اندکی آشکار است و عمده اش پنهان است .
سلام وبلاگ زیبایی داری به ما هم یه سری بزن
سپاس